آبی گم شده

ساخت وبلاگ
اینکه دارم به وضوح میبینم مامان و بابا پیر میشن و مصادیق پیری توشون پررنگ میشه ، اما ما همچنان، محکم و استوار تو خونه نشستیم و جایی نمیریم، آزارم میده. بابا دندون مصنوعی گذاشته و مامان برای خوندن هرچیز از عینک استفاده میکنه هردو آب رفتن و کوچیک شدن اما همچنان برای ما کار میکنن و مواظب مونن. این اذی آبی گم شده...
ما را در سایت آبی گم شده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1mazgat2 بازدید : 119 تاريخ : يکشنبه 4 ارديبهشت 1401 ساعت: 21:36

پریشب خواب دیدم جامو برداشتم بردم پشت در دروازه ی خونه انداختم . یه اتاقک نگهبانی هم داشتیم‌ اما من تشک رو دقیقا چسبیده به دروازه پهن کردم. و‌تو پوست خودم نمیگنجیدم از خونواده مستقل شدم‌ .  بیرون خونه میخوابم! فرداش (تو خواب) یه جعبه شیرینی گرفتم بردم خونه. بابا رو به سختی راضی کردم به این اس آبی گم شده...
ما را در سایت آبی گم شده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1mazgat2 بازدید : 132 تاريخ : يکشنبه 4 ارديبهشت 1401 ساعت: 21:36

دیروز بعد افطار دردم بیشتر شد و بعد یک ساعت دیگه حتی نمیتونستم نفس بکشم‌. اعلام کردم بریم بیمارستان. بابا و مامان به تلاطم افتادن و رفتیم‌‌ اورژانس‌. خوابیدم و اکسیژن وصل کردن بهم و شروع کردن به رگ گرفتن‌ دهن پرستارا رو سرویس کردم. گویا بد رگ شده بودم و جمعی بدنبال خونم بودند. البته دهن من بیشتر سر آبی گم شده...
ما را در سایت آبی گم شده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1mazgat2 بازدید : 109 تاريخ : يکشنبه 4 ارديبهشت 1401 ساعت: 21:36